طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
پیوندها |
بهار ی که همیشه به دنبال آن بودی؟
خدای بی همتا اطراف شما دوستان زیادی جمعندولی کسی به فکر شما نیست از انها دوری کن تنها کسی که میشود به اودل بست خداوندبزرگ ویگانه است بله خدا گذرنامه ی انسان نام.انسان شهرت.ادمیزاد نام پدر.ادم نام مادر .حوا لقب.اشرف مخلوقات نژاد.خاکی صادره از.سراچه ی دنیا سا کن.زمین.منظومه ی شمسی مقصد.سرای اخرت ساعت پرواز.نامعلوم مکان پرواز.نا معلوم حضور در فرودگاه.لحضه ای قبل از برواز وسا یل سفر.دو متر بارچه ی سفید.عمل نیک.علم مفید.دعای اولاد صالح.دعا ی مومنین اضافه بار مجاز .عمل صا لح کا ملا مجاز است تو صیه های ایمنی.اجرای دقیق اموزه های کتا ب وسنت بیامبر(ص) در صورتیکه قبل برواز با مشکلی روبه روشدید با شماره های زیر تما س بگیرید.186سورهی بقره 45سوره ی نسا 129سوره ی توبه 55سورهی اعراف 2و3سوره ی طلا ق سفر اسوده ای در بیش داشته باشید بار الها:من در کلبه ی فقیر اندی خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من خدایی چون تو دارم وتوچون خود نداری گفتم خدایاازهمه دلگیرم گفت حتی از من؟ گفتم خدایا دلم راربودن گفت بیش از من؟ گفتم خدایا چقدر دوری گفت تو یا من؟گفتم خدایا کمکم خواستم گفت از غیر من؟ گفتم خدایا دوستش دارم گفت بیش از من؟گفتم خدایا ان قدر نگو من؟گفت تو یا من این نوشته بوسیله معصومه دوست قشنگم نوشته شده ورودش رو به عنوان عضو این وبلاگ بهاری تبریک میگم موضوع مطلب : یکشنبه 90/4/26 :: 1:32 صبح :: نویسنده : بهار
سلام ای آقای خوبی دلم گرفته آقا چه کنم ازبی نشونی مولا ی من کجایی میدونم بدم میدونم چی بودم آقادلم میخواد داد بزنم تاهمه بشنون بابادلم تنگه دیگه امشب وقتی همه مردم ساعت یازده شب دعای فرج روخوندند اشکام بی اختیار افتادند رو گونه هام عجب شبیه اشکام بهم مجال نمیدم میخوام به دنیا بگم آقاغریب بخدا غریب آقاجون یه نگاه فقط یه نگاه .................. اقاجون نمیدونم تا یک ثانیه دیگه هستم یا......................................نه ولی مولاجان یه لبخند ازت هدیه میخوام دلم بدجور بهاری شده بهاری تر از همیشه آقاجون ماجزتوکی رو داریم نمیدونم چرابه خوباسرمیزنی مابد......... اما ماهم دل داریم یه نگاه بکن تورو به علی یه نظر...... به قول آقاسی ببوسم خاک پاک جمکران را تجلی خانه پیغمبران را خبرآمد خبری در راه است سرخوش آن دل که ازآن آگاه است شایداین جمعه بیاید شاید پرده ازچهره گشاید شاید.......... نمیدونم چند جمعه دیگرهستم ولی حالا که نفس میکشم یه آرزودارم ........................................آقا. موضوع مطلب : پنج شنبه 90/4/23 :: 8:35 عصر :: نویسنده : بهار
دررویاهایم دیدم که با خداگفتگو میکنم. خداپرسید:پس تومیخواهی بامن گفتگو کنی؟ من درپاسخ به اوگفتم اگر وقت دارید. خداخندید:وقت من بی نهایت است.درذهنت چیست که می خواهی ازمن بپرسی؟ پرسیدم:چه چیز بیشترشماراسخت متعجب می سازد؟ خداپاسخ داد :کودکی شان اینکه آنان ازکودکی شان خسته میشوندعجله دارندکه بزرگ شوند. وبعددوباره پس ازمدت ها آرزومیکنند که کودک باشند ........اینکه آنهاسلامتی خود راازدست می دهند تاپول بدست آورندوبعدپولشان راازدست می دهندتادوباره سلامتیشان رابه دست آورند. اینکه بااضظراب به آینده نگاه می کنند وحال رافراموش میکنند. بنابراین نه در حال زندگی میکنند ونه در آینده .....اینکه آنها به گونه ای زندگی میکنند گویی هرگزنمی میرند. دستهای خدا دستانم راگرفت برای مدتی سکوت کردیم ومن دوباره پرسیدم: دوست دارید که انسان ها کدام درسهای زندگی رابیاموزند؟؟؟؟ اوگفت:بیاموزند که درست نیست خودشان را بادیگران مقایسه کنند. بیاموزندکه فقط چند ثانیه طول میکشدتازخمهای عمیقی درقلب آنان که دوستشان داریم ایجادکنیم. بیاموزندثروتمندکسی نیست که بیشترینها رادارد کسی است که به کمترین ها نیاز دارد. بیاموزندکه دو نفرمیتوانندباهم به یک نقطه نگاه کنندوآنرامتفاوت ببینند. بیاموزند که کافی نیست فقط آنهادیگران راببخشندبلکه آنها باید خودراببخشند. من باخضوع گفتم:از شما متشکرم آیاچیز دیگری هست که دوست دارید آدمها بدانند؟؟؟ خداوندلبخند زدوگفت:فقط اینکه بدانند من این جاهستم *همیشه *همیشه* دوستان نظر یادتون نره ه ه ه ه ه ه ه ه ه
موضوع مطلب : |
||